روزهای سخت نفس
«نفس» دو ماه است که جز برای رفتن به مدرسه، از خانه بیرون نرفته؛ از اول تیرماه امسال تا امروز، ۳۱ مردادماه و هروقت به مدرسه میرود، با دیدن ونهای سفیدرنگ، چند قدم به عقب برمیدارد. درختهای جلوی مدرسه هم جای خوبی برای قایمشدن است؛ درست مثل جعبه برق شهری که آن روزِ اول تابستان، در پیادهروی خیابان وطنپور تهران جا خوش کرده بود، اما آنقدر بزرگ نبود که «وطن حاجیشریف» و دوستش را که پشتش پناه گرفته بودند از ماموران پنهان کند.
ماموران پلیس امنیت اخلاقی، در گشتهای روزانهشان برای اجرای طرح نور، آن روز، نفسِ ۱۴ ساله و دوستش را با ضربو شتم، روی زمین کشیدند و بردند. تا یکماهونیم بعد، کسی جز مادر و نزدیکان نفس از ماجرای آن روز خبر نداشت، اما بعد «مریم عباسی»، مادر او بعد از آنکه حس کرد پیگیریهایش جواب نمیدهد، تصمیم گرفت فیلم آن روز را در «انصاف نیوز» منتشر کند؛ فیلمی که بهمحض منتشرشدن، آنقدر پربازدید شد که درنهایت پلیس را به پاسخگویی واداشت و در اطلاعیهای نوشت، «پلیس رفتارِ اینچنینی توسط عواملِ انتظامی را در چارچوب استانداردهایِ کُنِشی و عملیاتیِ خود ندانسته و پرونده در سیستمِ قضائی و بازرسیِ فراجا مفتوح و در حال بررسی است.» بعد از آن هم احمدرضا رادان، فرمانده فراجا گفت که آن روز دو دختر نوجوان به ماموران فحاشی کردهاند، رفتار آنها بد بوده و رفتار پلیس هم مقداری غیرحرفهای بوده است.
نفس از یکم تیرماه تا بهحال، همه این حرفها را شنیده و بعد خودش را در آینه نگاه کرده است؛ جای زخمها روی صورت و گردنش، کمرنگتر شده، اما هنوز به جاست و ورم لبش کمی کمتر شده. زخمهای روانش، اما هنوز بجاست؛ نفس هنوز هم نمیتواند درست بخوابد، نمیتواند با دوستانش و حتی مادرش به خیابان برود. صبحها بهمحض اینکه از خواب بیدار میشود، مانیتور دوربین امنیتی آپارتمان را روشن میکند و زل میزند به آن، از ترس اینکه ماموران از راه برسند و او را همانطور که آن روز یکی از ماموران زن داخل ون به او گفت، با خود به زندان ببرند.
«روزهای اول کلاً بیرون نمیرفتم. من و دوستم کلاً خانه بودیم. حتی همدیگر را نمیدیدیم. هنوز که هنوز است، بیرون نمیروم جز اینکه بخواهم بروم مدرسه. میترسم که ون بیاید و مامورها بیایند سمتم. دم مدرسه هم که هستم، هرنوع ونی میبینم، میترسم و چندقدم عقب میروم، قایم میشوم تا رد شود، بعد من بروم؛ با اینکه با پوشش مدرسه هستم. مدام فکر میکنم هرلحظه ممکن است بیایند خانهمان، من را بگیرند. روزهای اول اصلاً نمیتوانستم غذا بخورم، چون آنقدر توی دهانم زده بودند که کاملاً داخل دهانم زخم بود. بعضی وقتها هم کابوسش را میبینم؛ آن صحنههای بد مدام برایم تکرار میشوند. حتی هنوز هم نمیتوانم زیاد غذا بخورم. زیاد میخوابم که فکر و خیال کمتری بکنم. به روانشناس هم هنوز مراجعه نکردهام، چون از خانه بیرون نمیروم.»
این خلاصه وضعیت روحی نفس است که خودش در گفتگو با «هممیهن» میگوید و مادرش هم آن را تایید میکند. نفس غیر از اینها حالا با یک پرونده جدید هم روبهرو شده؛ پروندهای در دادسرای اطفال که با شکایت یکی از ماموران زن طرح نور علیه او تشکیل شده، بهدلیل آنچه این مامور، «در رفتن یکی از انگشتهای دست» اعلام کرده است. مریم عباسی، مادر نفس، اما به «هممیهن» میگوید که دخترش به کسی آسیبی نرسانده و اگر هم انگشت دست ماموری در رفته است، در نتیجه ضرب و شتم از طرف خودش بوده. او این را هم میگوید که اخیرا یک وکیل تسخیری با او تماس گرفته و گفته حاضر است وکالت پرونده نفس را در دادسرای ویژه اطفال به عهده بگیرد، چون نوبت رسیدگی به پرونده نزدیک است. خانواده نفس، اما از قبل وکیلی داشتهاند و این پیشنهاد را قبول نکردند.
در مقابل مادر نفس، به پنج مرجع قضایی و انتظامی علیه تیم مامورانی که آنروز او و دوستش را با خشونت بازداشت کردند و به پایگاه امنیت اخلاقی گیشا بردند، شکایت کرده؛ به دادسرای نظامی، بازرسی ناجا، حفاظت اطلاعات فراجا، بازرسی فراجا و بازرسی کل ناجا. نتیجه شکایات هنوز مشخص نیست، اما خانم عباسی همین چندروز پیش متوجه شده که حالا پرونده از دادسرای نظامی خارج شده و به بازرسی فاتب رفته است.
آنطور هم که همین دیروز اصغر جهانگیر، سخنگوی قوهقضائیه در نشست خبریاش و در پاسخ به سوالی درباره اقدامات دادستانی برای روشنشدن ابعاد ماجرای وارد کردن آسیب به نفس حاجیشریف از سوی نیروی انتظامی بر سر مسئله حجاب و نحوه برخورد با مقصران حادثه، گفته است: «درباره خانم نفس حاجیشریف بلافاصله شعبه ویژه بازپرسی در دادسرای نظامی تهران تشکیل شد و با فوریت تمام ادله جمعآوری و مستندسازی شد. با همکاری خوب فراجا دراینخصوص، مامورین حاضر در صحنه شناسایی و احضار شدند. تاکنون در این پرونده مجموعاً ۸ نفر احضار شدند، بازجویی لازم از این افراد انجام شده و پرونده در مرحله تکمیل تحقیقات است که بهموقع اطلاعرسانی خواهد شد. شاکیه به پزشک قانونی معرفی شده و نتیجه پزشکی قانونی هم واصل شده که موضوع در حال بررسی است.»
آن روز چه گذشت
نفس ۱۴ ساله، دانشآموز سال آخر متوسطه اول و تکفرزند است و آن روز همراه مادر و دوستش به مرکز خرید سانا در شمال تهران رفته بود. وقتی همراه با دوستش به فروشگاهی برای تحویل سفارشش رفته بود، زنی در پیادهرو به آنها گفت مواظب باشند، چون ماموران «گشت ارشاد» همین نزدیکند؛ دختران ۱۴ ساله وقت نکردند که مواظب خودشان باشند، تا بیایند بفهمند چه شد، ون سفیدرنگ از راه رسید و چهار مامور از آن پیاده شدند: «تنها خیابانی که به ما نزدیک بود، وطنپور بود. به دوستم گفتم بیا همینجا بایستیم، چون نمیخواستم از مامانم دور بشوم. اصلاً انتظار نداشتم که آنها داخل وطنپور بشوند. سر رسیدند و درحالیکه ما خیلی ترسیده بودیم، با ما برخورد کردند. من ماجراهای دوسال پیش درباره مهسا امینی را شنیده بودم و خب دوست نداشتم وارد آن ون بشوم. خیلی ترسیده بودم. من ۱۴ سالم است، چهار نفر آدم آمدند و مرا کشیدند و بردند.
آنقدر همهچیز سریع بود که اصلاً نمیدانستم دارد چه اتفاقی میافتد. من را از موهایم میکشیدند، سرم داد میزدند و فحش میدادند. خب طبیعتاً آدم میترسد و نمیداند تصمیم درست چیست. در این حال و احوال، طبیعتاً مقاومت میکردم. ماجرای بیرون ون که کاملاً در فیلمی که دیدهاید، مشخص است، ولی وقتی من را بردند داخل، پرتم کردند کف ون. خانمی آمد من را زد، زانویش را گذاشت روی گلوم. محکم میزد توی سرم. جای زخمها تا چندروز روی سر و صورتم معلوم بود. لبم از داخل زخم شده بود. غذا که میخوردم، لبم درد میگرفت. سرم بین صندلیها گیر کرده بود و به پهلوی من لگد میزدند. یکی از ماموران خانم سعی میکرد جلوی آنها را بگیرد، اما او را هل میدادند. وسط راه، ون را عوض کردند و ما را سوار یک ون دیگر کردند. در ون اول، یک دوربین بالا بود، در ون دوم هم بود، ولی حالم خوب نبود و متوجه نبودم کار میکند یا نه. بعد من را به پلیس امنیت گیشا بردند. با من رفتار بدی آنجا نداشتند، ولی با مادرم رفتار خوبی نداشتند.»
مریم عباسی، مادر نفس بعد از چندساعت نگرانی و با تماس دخترش از داخل ون متوجه شد که او کجاست؛ همانموقع او از دخترش خواست که گوشی همراه را به یکی از ماموران بدهد تا به آنها بگوید که نفس و دوستش فقط ۱۴ سال سن دارند، اما مامور بلافاصله گفت که برای تحویل دخترتان به پلیس امنیت گیشا بیایید و گوشی را قطع کرد.
«من دیدم دیر شد، هرچه تماس میگرفتم جواب نمیدادند. تا اینکه خود نفس از موبایل دوستش زنگ زد؛ من نمیدانستم ضربوشتم شده است. صدایش بالا نمیآمد، با بیحالی و ترس گفت، مامان ما را گشت ارشاد گرفته. آن مامور خانم گفت، بیایید گیشا. ما هم رفتیم. توی راه از پلیس امنیت به من زنگ زدند، چون دیده بودند ضربوشتم شده است. فهمیده بودند ۱۴ سالش است. گفتند، خانم دخترت اینجاست، اصلاً هم نگران نباشید. روبهروی کولر نشسته، آب هم به او دادهایم. گفتند اگر روسری داشتید، داشتید اگر هم ندارید مهم نیست، بیایید تحویلش بگیرید. من متوجه شدم یکجای کار، مشکلی هست. وقتی وارد شدم چندمامور خیلی بد با من حرف زدند. آنها هرچه میخواستند به من گفتند که تازه من برگشتم و دیدم لباس دخترم پاره است و توی تنش گره زدهاند. لباسش را هنوز دارم. آنها برای اینکه به بچه من بگویند حجابش خوب نیست، او را وسط خیابان وطنپور لخت کردهاند. او دیگر چطور میتواند در آن خیابان رفتوآمد کند؟»
مادر نفس از فردای آن روز، پیگیری ماجرا را شروع کرد؛ هرچند به گفته خودش، اصل مدارک آنها را گرفته بودند و نتوانستند تا یکهفته بعد به پزشکی قانونی بروند. بعد از یکهفته رفتند که مدارک را از دادسرای ویژه اطفال تحویل بگیرند: «بعد از سه، چهار روز رفتیم دادسرای ویژه اطفال، آنجا از ما خواستند که کتباً رضایت دهیم و پیگیری نکنیم. اما ما اصل مدارک را گرفتیم و رفتیم پزشکی قانونی. من هر روز همه اینها را به ۱۹۷ گزارش کردهام تا امروز. قاضی کشیک دادسرای نظامی و بازرسی فاتب به ما خیلی لطف کردند؛ چون دیر رفته بودیم پزشکی قانونی، زمان زیادی را از دست داده بودیم. به ما لطف کردند نامههای مربوط را دادند. درنهایت دادسرای نظامی شکایتمان را ثبت کردیم. با ۱۹۷ هم که مدام در ارتباط بودهام. حالا هم میگویند پرونده از دادسرای نظامی به بازرسی فاتب رفته است. مسئولان فراجا هم به من گفتهاند که پیگیرند، اما هنوز اتفاقی نیفتاده است.»
مریم عباسی میگوید از نحوه مواجهه قانون با کودکان در ایران خبر دارد و میداند که آن روز، ماموران تکلیفی برای بازداشت دخترش نداشتهاند؛ اشاره او به ماده ۸۸ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ است که درباره اطفال و نوجوانانی است که مرتکب جرائم تعزیری میشوند و سن آنها در زمان ارتکاب ۹ تا ۱۵سال تمام شمسی است: «حسب مورد، دادگاه یکی از تصمیمات زیر را اتخاذ میکند: الف ـ تسلیم به والدین یا اولیاء یا سرپرست قانونی با اخذ تعهد به تأدیب و تربیت و مواظبت در حسن اخلاق طفل یا نوجوان. تبصره ـ هرگاه دادگاه مصلحت بداند میتواند حسب مورد از اشخاص مذکور در این بند تعهد به انجام اموری ازقبیل موارد ذیل و اعلام نتیجه به دادگاه در مهلت مقرر را نیز اخذ کند: معرفی طفل یا نوجوان به مددکار اجتماعی یا روانشناس و دیگر متخصصان و همکاری با آنان، فرستادن طفل یا نوجوان به یک مؤسسه آموزشی و فرهنگی بهمنظور تحصیل یا حرفه آموزی و.»
مریم عباسی از ماده ۴۹ قانون مجازات اسلامی هم میگوید که در آن آمده است اطفال در صورت ارتکاب جرم مبری از مسئولیت کیفری هستند و تربیت آنان به نظر دادگاه بهعهدهی سرپرست اطفال و عندالاقتضاء کانون اصلاح و تربیت اطفال است.
از روزی که فیلم بازداشت نفس و دوستش منتشر شده، چند حقوقدان به این ماجرا واکنش نشان دادهاند؛ نمونهاش علی خالقی، حقوقدان و وکیل دادگستری در یادداشتی نوشته است: «افرادی که کمتر از ۱۵سال سن دارند، در صورت ارتکاب جرم، مسئولیت و مجازاتی همانند ما در انتظارشان نیست و برخورد قانون با آنها مبتنی بر اغماض و ارفاق است تا کیفر و ارعاب.»
حالا مونیکا نادی، حقوقدان و فعال حقوق کودک هم در گفتگو با «هممیهن» میگوید، در این باره جرم عمومی اتفاق افتاده است و حتی اگر این دختر مرتکب عمل مجرمانهای شده باشد و براساس قانون، مجرم شناخته شود، باز هم باتوجه به شرایط سنیاش، نحوه برخورد سیستم قضایی و قانونی با او باید بر اساس قانون حمایت از کودکان و نوجوانان و طبق قوانین مجازات قانون آیین دادرسی کیفری متفاوت باشد: «بهفرض اینکه مجازاتی برای این دختر در نظر گرفته شود، مجازاتش باید با افراد بزرگسال فرق کند. نظام قانونی و قضایی کشور در رفتار با کودکان، بر فرض ارتکاب جرم، مبتنی بر رفتار اغماضی و تخفیفی و ارفاقی است.»
او ادامه میدهد: «این کودک با زور دستگیر شده و بعد به داخل ون پلیس منتقل شده است، آنچه در ویدئوی منتشرشده دیده میشود ضرب و جرح او در خارج از ون اتفاق افتاده، ماموران چنین حقی نداشتند، یعنی حتی مجازات به فرض ارتکاب جرم هم نباید به اینگونه باشد. ضابط خارج از قوانین و بیشتر از حد و حدود و اختیاراتش عمل کرده و مرتکب جرم شده است. نادی میگوید که تابهحال چنین پروندهای نداشته، اما از آنجا که خانواده شکایت قانونی کرده، طبیعتاً مرجع قضایی براساس شکایت خانواده و باتوجه به اینکه جرم عمومی بوده، پیگیر موضوع خواهد بود: «براساس ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری، به نهادهای مدنی این اختیار داده شده که هر زمان از وقوع جرمی علیه جامعه هدفشان باخبر شدند، میتوانند به آن ورود کنند.
البته آنچه اتفاق افتاده، جرم عمومی است و حتی اگر شاکی خصوصی نداشته باشد، خود دادستان براساس آنچه مشاهده کرده ملزم به پیگیری موضوع است، در کنار آن این حق هم برای سازمانهای مردمنهاد وجود دارد. اگر ثابت شد که جرمی صورت گرفته، ضابط باید مجازات شود، البته این مجازاتها طیف متفاوتی دارد، بخشی از آنها از باب تخلف افراد از وظایفشان است و بخشی هم مجازاتهای قانونی است.» به گفته این فعال حقوق کودک و حقوقدان، باتوجه به اینکه جزییاتی از پرونده در دست نیست، میزان ضرب و جرح دختر ۱۴ ساله، بر اساس گزارش پزشکی قانونی تعیین میشود و این سوال مطرح است که آیا ضرب و جرح، منجر به وارد شدن آسیب فیزیکی شده است یا خیر. بههرحال آنچه مشخص است اینکه رفتار ضابط خارج از چارچوب بوده و سیستم قضایی موظف به رسیدگی است: «مامور تخلف کرده و از آنجایی که خانواده اعلام کرده در دادسراها و بخشهای مختلفی شکایت کرده، میتوان اینگونه برداشت کرد که تنها از مامور شکایت نشده و بخشهای دیگر هم درگیر شدهاند.»
نادی، درباره شکایت مامور از دختر نوجوان بهدلیل آسیب رسیدن به انگشتش در پی جریان ضربوجرح هم توضیح میدهد: «این موضوع مربوط به حقوق کیفری است. اگر شکستن انگشت مامور از سوی دختر نوجوان محرز شود باید از دو قالب به آن نگاه شود. یکی اینکه این اقدام در چارچوب دفاع مشروع بوده یا خارج از دفاع مشروع بوده. اگر خارج از دفاع مشروع بوده که جرم تلقی میشود، اما اگر در قالب دفاع مشروع بوده و فرد برای محافظت از خودش درگیر چنین شرایطی شده، جرم بهشمار نمیرود.»
در جستوجوی امنیت
نفس حاجیشریف حالا روزهای سختی را میگذراند. او میگوید بیشتر از این ناراحت است که در کشور خودش، جایی که به دنیا آمده، چنین رفتاری با او شده است؛ درحالیکه بچههای بقیه کشورها، این شرایط را ندارند: «من توقع امنیت و آزادی را با هم دارم، اما متاسفانه در ایران اینطوری نیست. حالا اصلاً من هیچی، هر دختری با دیدن مامورها و ونها که میآیند سمتش، میترسد و دلش میخواهد فرار کند. خب چرا ما که سنی نداریم و دوست داریم در همین کشور زندگی کنیم، باید از راه رفتن در خیابانهای شهرمان بترسیم؟ من دلم میخواهد گشت ارشاد با بچهها این رفتار را نکند. یکی از دلایل مهم ما برای شکایت این است که دلمان نمیخواهد برای بچههایی مثل خودم، چه کوچکتر و چه بزرگتر چنین اتفاق مشابهی بیفتد و دچار مشکلات روحی و روانی بشوند. دلم نمیخواهد آنها هم با یک ترس که همیشه همراهشان است در خیابانها رفتوآمد کنند.»
مریم عباسی، مادر نفس هم حال بهتری از او ندارد: «من میخواهم این را از آن ماموران بپرسم که چطور دلشان آمد؟ من هنوز باورم نمیشود که چنین رفتاری با بچه بکنند؟ از مویش بکشند و ببرند؟ کی ما مردم انقدر نسبت به هم بیرحم شدیم؟ من نمیخواستم بچه من نسبت به آدمهای دور و برش انقدر بیاعتماد شود. من چطور از این بهبعد میتوانم بگویم که حجابش را رعایت کند؟ با این حجم از خشمی که دارد؟»
او مدام آنروز را در ذهنش مرور میکند: «وقتی آمدیم خانه، دیدم وضع بدنش چطور است. یکی از خانمها روی زانوی نفس نشسته بود لبه جدول و این خیلی به بدنش آسیب زده بود. یکی از شاهدان به من گفت که دیده یکی از ماموران، جلوی دهان و بینی دخترم را گرفته و نفس او بند آمده بود و بعد که او داد میزند خانم تو را به خدا ولش کنید، او بچه است، دستش را برداشته و نفس دخترم بیرون آمده. یکی از ماموران با زانو، روی گردن او نشسته بود که باعث شده بود کبود شود. همه بدنش کبود بود. دو، سه شب اول که اصلاً نمیخوابید و فکر میکرد ماموران میآیند که او را با خود ببرند. همین الان که با شما حرف میزنم، دوربین پشت در آپارتمان را روشن کرده است. صبح که از خواب بیدار میشود، دوربین را روشن میکند و فکر میکند ماموران آمدهاند. ماموران به او گفته بودند، زندانیات میکنیم و…، ترس در وجودش مانده است. گزارش پزشکی قانونی، زندگانی و موم بود و نتوانستیم ببینیم. آن عکسهایی که منتشر کردم، یکماه بعد از آن اتفاق بود. هنوز هم جای بعضی زخمها روی صورت و گردنش هست.»
عباسی میگوید که وابستگی به جایی ندارد و فقط میخواهد بچههای کمتری آسیب ببینند: «میخواهم به خودم و دخترم ثابت شود که اگر تخلفی جایی ببینیم، قانونی هست، کسی هست که پشتمان بایستد. من اگر میخواستم آب در آسیاب کسی بریزم، روز اول میدادم به شبکههای خارجی. من یکماهونیم صبر کردم تا ببینم اتفاقی میافتد یا نه. من ترجیحم بر این بود که قانونی پیگیری کنم و سروصدا نکنم، اما حس کردم اگر فیلم را منتشر نکنم، اگر هم پیگیری شود، این قضیه مسکوت میماند. به ما میگویند، داریم پیگیری میکنیم. من مادرم، کاش من را میزدند، ولی بچهام را نه. من تابهحال اجازه ندادهام کسی تو به بچهام بگوید. آنوقت بچه من را وسط خیابان زدهاند؛ معلوم است که برایش حقخواهی میکنم. جز پلیس امنیت اخلاقی که هرآنچه را خواستند به من گفتند، بقیه جاهایی که مراجعه کردم، رفتار خیلی خوبی با من داشتند. رفتار انسانی و حمایتگرانه داشتند، حتی فیلم را که میدیدند متاثر میشدند. خودشان هم تعجب میکردند از این سطح خشونت. میپرسیدند مگر هنوز چنین رفتارهایی هست؟ اما مهم این است که نتیجه داشته باشد.»
منبع: روزنامه هم میهن
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "روزهای سخت نفس" هستید؟ با کلیک بر روی حوادث، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "روزهای سخت نفس"، کلیک کنید.